اگر شما با یک بازاریاب حرفه ای طرف هستید ، او هر طور شده رشته کلام را به دست می گیرد تا به هر صورت محصول خود را ارائه دهد ، به یاد داشته باشید او هیچ وقت شما را در موقعیتی قرار نمی دهد که کلمه بله یا خیر را در مورد تایید یا عدم تایید جنس مورد نظر بگویید .
به طور مثال شما هرگز از دهان آنها این حرف را نمی شنوید که : آیا می خواهید این بیمه را بخرید ؟!حتی اگر با خرید مخالفت کنید باز هم پافشاری او بیش ترشده و با با عباراتی مثل : شما اصلا” در مورد این بیمه چیزی می دانید ؟!! و در این وقت است که او قاطعانه پاسخ شما را خودش می دهد ” نه هیچی نمی دانید ” و یک سری چیزهایی بیان می کنند که شاید در نهایت هیچ ربطی به موضوع اصلی نداشته باشد ، در این حالت فروشنده راحت می تواند به هدف اصلی خود برسد و بحث را ببندد. این بازاریاب ها سوالاتی می کنند تا شما را به اهداف و پیش بینی های ذهن خود نزدیک کرده و چون شما در موقعیت یک فروشنده نیستید ، بالاخره راضی به خرید می شوید ! بنابراین موضوع اصلی بحث را فراموش نکنید.
این حالت در موقعیت های روزمزه اجتماعی چگونه می شود ؟
فرض کنید سر میز شام هستید با دوستانتان ، شما نباید فقط بگویید ” این مرغ چقدر خوشمزه است !” بلکه با اضافه کردن کلماتی به سوال خود منتظر پاسخی می مانید !
بطور مثال ” این مرغ چقدر خوش مزه است بصورت دلمه در یک شب دیگر بسیار لذید می شود ! بگویید کی و کجا آن را درست کنیم و بخوریم ؟!
خوب ! سکوتی بین شما و آنها ایجاد می شود که در حین اینکه آنها از درون از دست شما عصبی هستند ولی تنها شما آنها را مجبور کردید که با خوشحال نشان دادن خود سعی کنند تنها نظر شما را بپذیرند و موضوع گفتگو شروع می شود!
مثال دیگر :
شما می خواهید در مورد لباس یک خانم نظر دهید و آن را کامل تر کنید :
شما نباید بگویید :” چه لباس قشنگی ” خوب ، مطمئنا” او تنها پاسخ می دهد ” متشکرم! ”
بنابراین این طور می پرسید :” چه لباس قشنگی ! از کجا خریده ای ؟ ” ، در این حالت پاسخ او کامل تر است و حداقل می دانید از کدام فروشگاه خرید کرده است ، پس این طور ادامه می دهید و می پرسید : ” آن فروشگاه کجاست ؟” و در ادامه می گویید” همسر من ( یا کس دیگر را مثال بزنید ) از جای دیگر خرید می کند، من واقعا” لباسهای سبک اصیل و رسمی را دوست دارم تقریبا” شبیه مدلهایی که درتلویزیون است ، شما دیده اید ؟! ” و به این ترتیب گفتگو ادامه می یابد …